پیشگفتار به قلم دکتر مجتبی فرهمند
ميتوان گفت يك از مهمترين سؤالات بشر در حوزه علوم انساني چرايي ارتكاب جرم از سوي انسان است. پاسخ اين سؤال نيز وابستگي زيادي به مباحث مرتبط با نظريات مربوط به جبر و اختيار انسان دارد.
انديشمندان دانش جرمشناسي نيز در طول ساليان گذشته به طور كم و بيش به اين موضوع پرداختهاند. اين نظريات را ميتوان در آثار دانشمندان قرن نوزدهم ميلادي (1900-1801) پيدا كرد. در قرن نوزدهم مكاتب و جنبشهاي تازهاي در رشتههاي مختلف علوم ايجاد شد و مباحث و نظريات متفاوت از گذشته در باب اجتماع، سياست و انسان مطرح گرديد. به عبارت ديگر اين قرن دورهاي مهم و تأثيرگذار در گسترش علوم بوده و نتايج تعيينكننده و اثرات مستقيم و غيرمستقيم بر ديگر انديشهها داشته است.
بين سالهاي 1860-1840 بعد از عقايد و نظريات "لامارك" (1829-1744) طبيعي دان فرانسوي و واضع اولين نظريه اثباتي تحول موجود زنده و "داروين" (1882-1809) طبيعي دان انگليسي و ارئه دهنده نظريه تحولي انسان، كوششهاي جديدي براي ادراك حيات انساني آغاز گشت؛ به خصوص نظريه وراثت آغازگر تحول تازهاي در علم زيستشناسي بود. در اين ميان، حقوق نيز مانند ديگر رشتههاي علوم، از اين نظريات جديد، به خصوص عقايدي كه يا به وراثت اهميت زيادي ميداد يا تحت تأثير نظريات "آكوست كنت" (1857-1798) فيلسوف و جامعهشناس فرانسوي بود، اثرات زيادي پذيرفت.
به اين ترتيب زمينههاي لازم براي رشد مكتب تحققي فراهم گشت؛ مكتبي كه به دليل ايتاليايي بودن بنيانگذار آن "سزار لومبروزو" به مكتب ايتاليايي نيز شهرت يافته است.
سزار لومبروزو در سال 1835 در ورن(Verone) ايتاليا در يك خانواده كليمي كه داراي پنج فرزند بودند چشم به دنيا گشود. پدر او آرون لومبروزو تحت نفوذ فوقالعاده مادرش زفير الوي كه بانويي بسيار متشخص بود قرار داشت. وضع مالي اين خانواده بسيار بد بوده است. همين محروميت مالي موجب گرديد كه سزار دنبال تحصيل پردرآمدي برود كه ناكاميهاي گذشته و حال خويش را در آينده جبران كند. در نتيجه راه دانشكده پزشكي را پيش گرفت و از سالهاي 1853 تا 1859 در دانشكدههاي پادو و وبن و پاوي تحصيلات پزشكي خود را به اتمام رسانيد.
در سال 1859 با سمت پزشك نظامي وارد خدمت شد و تا سال 1863 به اين خدمت اشتغال داشت. يك سال بعد به سمت دانشيار روانپزشكي دانشگاه پاوي انتخاب گرديد و مديريت تيمارستان را نيز عهدهدار شد. در سال 1871، يعني در 35 سالگي، با دختر جوان 20 سالهاي ازدواج كرد. همسرش در تمام عمرش يك همكار صميمي و فداكار او بود. لومبروزو از او داراي دو دختر به نامهاي پائولا و جينا گرديد.
لومبروزو شخصيتي برجسته داشت. مرد فعالي بود. در نويسندگي پركار، داراي تيز هوشي اما فاقد صراحت، برخوردار از نيروي تخيل فوقالعاده بود و زندگي او با شور و هيجان توأم بود. لومبروزو با انتشار كتاب Gasper Vigihon درباره طبع بيماري بزه كه در سال 1874 در تورن منتشر گرديد به تئوريهاي مورل پي برد و دو سال بعد، شاهكار معروف خود به نام "مرد جنايتكار" يا "انسان جنايتكار" را منتشر ساخت. با انتشار اين كتاب سزار لومبروزو در زمره رجال تاريخي بزهشناسي درآمد. اولين كنگره بينالمللي انسانشناسي در سال 1885 در رم تشكيل شد و افكار لوبروزو مورد تحسين فوقالعاده اين كنگره قرار گرفت.
در سال 1906 پنجاهمين سال فعاليت علمي لومبروزو را جشن گرفتند و به اين منظور كنگره بينالمللي را به افتخار او در تورن تشكيل دادند و لومبروزو در اين كنگره به دريافت نشان افتخار از طرف دولت فرانسه نايل گرديد[1]. و بعد از آن در سال 1909 در اثر ناراحتي قلبي درگذشت و طبق وصيتش جسد او تحويل آزمايشگاه پزشكي قانوني گرديد. بنابر وصيت وي جايزه لومبروزو در انسانشناسي جنايي ايجاد گرديد.
انسان بزهكار عنوان كتابي است كه در اواخر سده نوزدهم سرآغاز مكتب جديدي در حقوق كيفري و جرمشناسي شد. مطالعه مجرم در اين مكتب كه به نام مكتب تحققي، اثباتي و ايتاليايي نيز مطرح است داراي سه رويكرد، بيولوژيك (ساختار بدني)، سوسيولوژيك (ساختار اجتماعي) و سايكولوژيك (ساختار رواني) است؛ كه هر يك از اين رويكردها به مطالعه مجرم در شرايط خارج از اراده او ميپردازد كه براي پي بردن به اصول اين مكتب بايد هر كدام از اين رويكردها را با توجه به نظريات بيان، گزارش، توصيف و تبيين كرد.
ساختار بدني- بيولوژيك كه سرآغاز اين رويكرد و در واقع سرآغاز اين مكتب هم بود با نظريات سزار لومبروزو شكل گرفت. او بر روي 383 جمجمه بزهكار ايتاليايي و 5907 بزهكار زنده بررسي انجام داد و بعد از تحقيقات خود متوجه ويژگيهاي خاص جسماني بزهكاران شد كه آنها غالباً داراي كوتاهي قد، پيشاني پيش رفته، برآمدگي طاق ابرو، پهني گيجگاه و رشد آروارههاي زيرين هستند كه زاييده توارث است و مانند انسانهاي اوليه كه در غار زندگي ميكردند، تكاملشان به پايان نرسيده كه اين عدم تكامل عامل فعل بزهكارانه ايشان است.
لومبروزو فلسفه و پزشكي را درهم آميخت و براي قبول جبر علمي راهي منطقي يافت و در اثبات نظر خود، هر جا كه لازم بود، از جامعهشناسي، زيستشناسي، روانشناسي، رياضي و آمار، پزشكي و مشاهدات و تجارب خود شواهد فراوان ارائه نمود و نشان داد كه در اين عرصه وسيع علمي تنها نبود. لومبروزودر كتاب "انسان بزهكار" خواننده را گاهي با خود در ميان جنگلها سير ميدهد و به نوا در طبيعت و گياهان بزهكار آشنا ميسازد و از جانوران نابه هنجار و جنايتكار، از قتل در اثر عشق، دزدي، خيانتهاي جنسي، كلاهبرداري، حيله و تقلب و كيفر در ميان آنها نمونههاي جالب عرضه ميدارد و زماني هم به ميان قبايل وحشي و اقوامي كه داراي زندگي بدوي هستند ميبرد وكتاب حيات مردم اعصار ماقبل از تاريخ را ورق ميزند و گاهي به عرصه آزمايشگاههاي كالبد گشايي، فيزيولوژي، روانشناسي و گاهي در زندانها و سياه چالهاي تاريك و ترسناك ميبرد و زماني نيز با زندانيان به گفتگو مينشيند و به اعماق روح تبهكاران راه مييابد و خواننده را با جسم و جان وخصوصيات ظاهر و باطن و احساسات و افكار و انديشه و شعر و ادب ساكنان زندان آشنا ميسازد.
كتاب ارزنده او نه فقط وي را پايهگذار يك مكتب معرفي نمود بلكه موجب شد تا او را باني يك نهضت علمي بشناسند. لومبروزو در كتاب "انسان بزهكار" ميخواهد نه تنها انسان تبهكار، بلكه طبيعت جاندار و ماهيت بشر را با الهام از دكترين ترانسفوريسم ارنست هگل زيستشناس آلماني و داروين به ما معرفي كند و نشان دهد كه چگونه سرشت تبهكاران مادرزادي انعكاسي از وضع تحول نيافته تجاوز كارانه آن موجودات پست در نهاد اوست.
لومبروزو درباره معرفي اثر خود، در نطق افتتاحيه ششمين كنگره انسانشناسي جنايي با تواضع و ادب و فروتني كه دانشمندان و محققان را در خور است گفت "من كاري نكردهام جز آنكه نتايج پراكنده و غير مشخص را گرد آوردهام و به آن شكلي خاص بخشيدهام".
لومبروزو در ديباچه اثر خود مينويسد ممكن است اين سؤال جالب پيش آيد كه چگونه اين فكر در تدوين نظريهام براي من حاصل شده است؟ به سال 1870 چند ماهي در زندانها و تيمارستانهاي پاوي بر روي اجساد مردگان و زندهها به تحقيق ميپرداختم تا اختلالات بدني بين ديوانگان و تبهكاران را بيابم ولي در اين زمينه توفيق كاملي دست نداد تا اينكه صبح سرد و گرفته يكي از روزهاي ماه دسامبر در جمجمه يك از راهزنان، يك رشته نابهنجاريها، مخصوصاً يك حفره عظيم در قسمت پشت سر و يك نابهنجاري در قسمت مغز مياني شبيه به آنچه در مهره داران پست وجود دارد نظرم را جلب كرد. با مشاهده اين نابهنجاريهاي عجيب، مسأله طبع و منشأ جنايت براي من حل شد؛ظهور و بروز منشهاي مردان اوليه و حيوانات پست در تبهكاران و يا اتاويسم يعني ظهور آثار وراثتي پس از چند نسل. [2]
ميتوان گفت يكي از آثار انديشههاي لومبروزو در مكتب تحققي تقسيمبندي مجرمين است. طبق اين تقسيمبندي كه انريكوفري هم به آن معتقد است مجرمين به پنج دسته تقسيم ميشوند.
1- مجرمين بالفطره: اين مجرمين خصوصيات انسانهاي ابتدايي و حيوانات را دارند. البته اين تقسيمبندي ملهم از نظريه تكامل "داروين" است. در اين گروه آنچه بر آنها حكومت ميكند خشم، حسادت و انتقام است. اينان كساني هستند متوقف شده در تكامل، به دلايلي چون الكليسم و نارساييهاي مغزي والدينشان، "لومبروزو" اين افراد را كه درمان نمي شوند مستحق اعدام ميداند.
2- مجرمين ديوانه: اين دسته از مجرمين تحت تأثير اختلات رواني ديوانه يا مجنون شدهاند و قدرت تميز خوب و بد را ندارند. لومبروزو اين افراد را همچون مجرمين مادرزاد مستحق اعدام ميداند. اما فري آنان را به تيمارستان هدايت ميكند.
3- مجرمين به عادت: مجرمي است كه تحت تأثير شرايط اجتماعي مثل تأثير سوءزندان به ارتكاب جرم دچار شده و درمانناپذير است. لومبروزو در خصوص اين دسته نيز عقيده به حذف آنان دارد.
4- مجرمين هيجاني: دستهاي از افراد سالم هستند كه تحت تأثير فشار عصبي و احساسي، مرتكب جرم ميشوند. اينان رفتاري مسالمتآميز با جامعه دارند و مجازات معمول در موردشان جوابگو نخواهد بود و براي جامعه هم مضر نيستند.
5- مجرمين اتفاقي: اين افراد كه از افراد سالم جامعه و اخلاقگرا محسوب ميشوند تحت تأثير فشارهاي مالي، نابسامانيهايي چون ولگردي، مرتكب جرم ميشوند. اين افراد بايد آموزش لازم را ببينند.
با اينكه انسانشناسي سزار لومبروزو مورد انتقاد شديد بسياري از دانشمندان قرار گرفت و در نقد انديشههاي وي بيان شده است كه وي علامت را با علت اشتباه گرفته است.
ليكن بايد او را يكي از چهرههاي درخشان جرمشناسي دانست. وي پزشك دانشمندي بود كه عاري از تعصب و پيش داوري از پزشكي قانوني به جرمشناسي دست يافت و به اين علم رونق و اعتباري به سزا بخشيد.
صرف نظر از عقيده لومبروزو در خصوص جمعبندي و نتيجه كاوشهاي علمي وي، انديشههاي وي تأثير بسزايي در حقوق كيفري مدرن داشته است. اصل فردي كردن كيفر، توجه ويژه به شخصيت مجرم در ارتكاب جرم، تعيين حداقل و حداكثر براي كيفرها ي قانوني، تشكيل پرونده شخصيت، ارائه راهكارهاي علمي جهت اصلاح و باز اجتماعي كردن مجرم و مواردي از اين است برخي از آوردههاي انديشه سزار لومبروزو است و لذا به حق وي را پدر علم جرمشناسي ميشناسند.
كتاب حاضر خلاصهاي مفيد از مهمترين كتاب موجود در دانش جرمشناسي يعني "انسان بزهكار" است كه توسط دختر آقاي دكتر سزار لومبروزو و با مقدمه آقاي سزار لومبروزو به رشته تحرير درآمده است و اميد آن داريم كه برگردان اين اثر به زبان فارسي براي علاقه مندان دانش جرمشناسي و پژوهشهاي حقوقي مفيد فايده قرار گيرد.
مجتبي فرهمند - دي ماه ۱۳۹۹