انسان گرایی بازآفریده 0 5

  • تاریخ : 1404/6/24
  • بازدید : 30
امتیاز 5.00 تعداد رای 2
0 5

کد محصول :

برند : 
قیمت: 2800000.00 ریال تخفیف: 0 ریال
قیمت : 2,800,000 ریال
متاسفانه این کالا در حال حاضر موجود نیست

امتیاز دهید :
به اشتراک بگذارید :

برای مشاهده دیگر آثار این مترجم اینجا را کلیک کنید.

 

 

فهرست مطالب

مقدمه‌ی مترجم.. 9

مقدمه. 15

مقدمه‌ کلی.. 22

فصل نخست - رد و نشانِ انسان‌گرایی‌ای بازآفریده سهم یونسکو از ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲. 26

۱. حقوق بشر کار مشترک بشریت... 28

بخش ۱: تحقیق یونسکو در سال ۱۹۴۷ درباره‌ی حقوق بشر. 30

بخش 2: پیوندهای نهادی میان یونسکو و کمیسیون حقوق بشر ملل متحد. 61

2. تحقیقات درباره‌ی فرهنگ و انسان‌گرایی (۱۹۴۹ و ۱۹۵۱). 81

بخش ۱: تکثر فرهنگ‌ها در سایه‌ی انسان‌گرایی تحقیق سال ۱۹۴۹. 83

بخش 2: روابط فلسفی و فرهنگی شرق و غرب گفتگوهای دهلی‌ نو، ۱۳-۲۰ دسامبر ۱۹۵۱. 104

3. روش‌های به کار گرفته شده و موضوعات مورد مطالعه. 120

فصل دوم - جهان‌شمولی، تکثر فرهنگ‌ها و انسان‌گرایی رویکرد تئوریک و مطالعه‌ی موردی.... 126

۱. جهان‌شمولی در مواجهه با فرهنگ‌ها: رویکرد تئوریک..... 128

2. مطالعه‌ی موردی سهم بین‌النهرین باستانی و سُریانی در گفتگوی فرهنگ‌ها 148

بخش ۱: بین‌النهرین باستان. 152

بخش 2: میراث سریانی در زمینه‌ی انسانیت. تابشی با گستره‌ای جهانی.. 162

بخش 3: سریانی‌ها، مترجم و میانجی در میان مردمان. 174

بخش 4: سیاست تبلیغی کلیسای نسطوری شرق.. 178

نتیجه‌گیری کلی. از نو ساختنِ انسان‌گرایی.. 186

برخی از منابع کتابشناختی.. 190

واژه‌نامه‌ی فرانسه - فارسی  

 

 

194

مقدمه‌ی مترجم

ژوزف یعقوب، که اینجانب بخت آشنایی با وی را در زمان تحصیل در مقطع فوق‌لیسانس و دکترا در فرانسه یافتم، تاریخ‌دان، استاد علوم سیاسی و متخصص در رشته‌ی حقوق بشر، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه کاتولیک لیون، از مؤسسین اصلی انیستیتوی حقوق بشر و رئیس وقت کرسی یونسکو واقع در دانشگاه مذکور، وهمچنین نویسنده‌ی ده‌ها مقاله و چندین کتاب است. کتب و مقالات وی به زبان‌های دیگر از جمله انگلیسی، عربی، ترکی، ایتالیایی و چکی ترجمه شده. از وی تا کنون کتابی به فارسی ترجمه نشده است. دغدغه‌ی اصلی او در پژوهش‌هایش متمرکز بر حقوق اقلیت‌‌های قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی است. اینکه تا چه‌اندازه اقوام، فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون در ساخت مفهوم جهانی حقوق بشر آنگونه که در اعلامیه‌ی جهانی ۱۹۴۸ سازمان ملل و دیگر اسناد بین‌المللی مرتبط با آن مشاهده می‌کنیم، نقش مؤثری داشته‌اند. دیدگاه او درباره‌ی سهم دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در شکل‌گیری مفهوم مدرن حقوق بشر، نگاه سیاست زده به این حقوق را مورد انتقاد قرار می‌دهد. دو کتاب «بازنویسی اعلامیه‌ی حقوق بشر»[1] و «آیا حقوق بشر صادر شدنی است»[2] به روشنی بازگو کننده‌ی دیدگاه وی در این زمینه هستند.

در نقد حقوق بشر به ویژه از منظر نسبی‌گرایی فرهنگی باید محتاطانه میان دو رویکرد سیاسی و علمی قائل به تمایز شد. رویکرد نخست اساسأ دغدغه‌ی حقوق بشر ندارد و تنها از ایرادات وارد بر گفتمان حقوق بشری استقبال می‌کند، بی‌آنکه در صدد پایبند کردن خود به رعایت این حقوق در ساحت‌های مختلف باشد. تمسک به رویکرد نسبی‌گرایی به طور مشخص نزد بسیاری از رهبران کشورهای آسیایی همچون اندونزی، مالزی، فیلیپین، چین و غیره به چشم می‌خورد، تا آنجاکه حقوق بشر را امری داخلی دانسته و چندان تمایلی به تن دادن به قواعد و مفاهیم بین‌المللی در این رابطه ندارند. در رویکرد علمی اما عمدتا دغدغه‌ای حقوق بشری در نقد این گفتمان مطرح است و جز در رویکرد افراطی آن که به نسبی‌گرایی مطلق تعبیر می‌شود، باور به هسته‌ی منسجمی از حقوق بشر در ابعاد بین‌المللی که ضامن حقوق افراد در برابر خودسری حکومت‌هاست، وجود دارد. مواجهه و گفتگوی شرق- غرب اگر با محوریتی انسان‌گرایانه صورت نگیرد، در هیاهوی‌های سیاسی ماهیتی مخرب پیدا خواهد کرد.

کتاب حاضر با عنوان «انسان‌گرایی بازآفریده» در پی آن است تا با شناسایی سهم دیگر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها در این میان، بر غنای انسان‌گرایی به مثابه‌ی بنیانی برای حقوق بشر بیافزاید. ژوزف یعقوب برای تألیف این کتاب چند سال را در کتابخانه و مرکز اسناد یونسکو در پاریس به تحقیق و مطالعه پرداخت تا بتواند به اسنادی که تا پیش از این مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته بودند دست یابد.

کتاب پیش‌رو با رویکردی تاریخی- تحلیلی به بررسی مراحل مقدماتی تدوین اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸ سازمان ملل متحد و نقش کلیدی یونسکو در این میان می‌پردازد. یونسکو با دعوت از اندیشمندانی از تمام فرهنگ‌ها و ملت‌های دنیا برای هم‌اندیشی درباره‌ی اعلامیه‌ای جهانی در باب حقوق بشر، نقش مهمی در این‌باره ایفا کرد. نویسنده در این کتاب کوشیده تا چکیده‌ی نظرات ایشان را مطرح سازد و در عین حال سهم فکری و تاریخی‌ تمدن‌های شرقی در گفتمان مدرن حقوق بشر را نشان دهد. ذکر بخش‌هایی از پاسخ‌های ارائه شده توسط متفکرین برجسته‌ی آن عصر به پرسشنامه‌ی یونسکو در باب بنیان‌های فلسفی حقوق بشر، در عین جالب توجه بودن، منبع مهمی برای تحقیقات دانشجویان و محققین در این حوزه محسوب می‌گردد. اهمیت این اثر به ویژه در فصل نخست آن فراهم آوردن مستنداتی است که در انجام تحقیقات و مطالعات بیشتر در باب حقوق بشر و موضوع نسبی‌گرایی فرهنگی بسیار سودمند است. فصل دوم کتاب حاضر، با رویکردی تئوریک و عملی، به بررسی و مطالعه‌ی پیوندهای میان امر جهان‌شمول و امر خاص می‌پردازد. نویسنده در این بخش مفاهیم فرهنگ، تنوع فرهنگی و حقوق بشر را مطرح کرده و برای روشن‌تر شدن مباحث، نمونه‌ای تاریخی یعنی بین‌النهرین باستانی و سریانی را مورد بررسی قرار داده است. نویسنده بدین‌ ترتیب نشان می‌دهد که ارزش‌های انسانی محصور در مرزهای تاریخی و جغرافیایی نیستند، بلکه مشترک در میان تمام تمدن‌های بشری‌اند.  

محمدعلی انواری

فروردین ۱۴۰۳

 

مقدمه

من به واسطه‌ی فعالیت حرفه‌ای خود در مقام نماینده‌ی دائم سریرمقدس[1] در یونسکو، توجه ویژه‌ای به رویدادهای جهان و اقدامات جامعه‌ی جهانی دارم، و از دغدغه‌مندی رهبران ملت‌ها و نمایندگان آن‌ها در سازمان‌های بین‌المللی نسبت به آینده‌ی انسانیت احساس خرسندی می‌کنم. دغدغه‌مندی‌ای که پروفسور ژوزف یعقوب در این اثر به شکلی بسیار روشن بدان پرداخته، خود گواهی است بر پیوندهای دوستی و همکاری فکری میان سریر مقدس و یونسکو و نیز عزم این نهاد در مسیر فعالیت‌های مشترک.

دنیای کنونی همزمان که نویدبخش امیدهای سترگی است، نگرانی‌هایی را نیز به همراه دارد. جهانی شدنِ حوزه‌های گوناگون فعالیت می‌تواند موجد رفاه بیشتر مردمان کشورهای کمتر توسعه‌یافته گردد، اما درعین حال می‌تواند آن‌ها را به کشورهای ثروتمند وابسته‌تر و همچنین آسیب‌پذیرتر سازد، کشورهایی که توسعه‌ی کشورهای دسته‌ی نخست را بی‌رحمانه گرو می‌گیرند.

ژوزف یعقوب در این کتاب نکته‌ای را که به زعم من بسیار اساسی است به درستی و دقت بیان کرده است احترامی که شایسته‌ی هر موجود انسانی است. این رکن اصلی در ساخت هر نوع جامعه‌ای است. امروزه مسائل بسیاری محل بحث است، ازجمله مسائل مربوط به روابط فرهنگی و اقتصادی میان کشورها و قاره‌ها.

کتاب ژوزف یعقوب که من ظرافت و ژرفای اندیشه و دقت روش‌شناختی‌اش را تحسین می‌کنم، به خوبی نشان می‌دهد که یونسکو آدمی و کرامت انکار‌ناپذیرِ وجود فرهنگی، زیست‌شناختی و معنوی او را در کانون بخش بزرگی از توجهات خود قرار می‌دهد. مسلماً اگر از ارزش اساسی آدمی غفلت ورزیم، تصمیمات گرفته شده ناگزیر علیه آدمی و انسانیت خواهند بود.

در صحنه‌ی بین‌المللی همگی نگران مسئله‌ی صلح هستیم، امری که بدون آن برقراری نظمی جهانی که در آن آدمی محترم شمرده شود ممکن نیست. در پی تنش‌ها و درگیری‌ها در تمامی قاره‌ها، انسان‌ها بی‌وقفه در حال قربانی شدن هستند. نقشه‌های صلح همواره محل مناقشه‌اند و به راه‌حلی عملی منتج نمی‌گردند. تلاش‌ها برای بنا کردن جوامعی دمکراتیک‌تر پاره‌ای اوقات محکوم به شکست و یا حتی منجر به مرگِ آغازگران این تلاش‌ها شده است. فقر، بیماری‌های مزمن و خشونت، مسائلی هستند که جامعه‌ی بین‌المللی را به چالش می‌کشند؛ لذا باید به فکر چاره‌ای مناسب بود، تا تصور آینده‌ای بهتر نزد مردمان این روزگار ممکن گردد و امیدواری به وجود آید.

لذا باید جامعه‌ی بین‌المللی همواره بیشتر در ایجاد صلح، که بی‌تردید یکی از مهم‌ترین چالش‌های قرن حاضر است، بکوشد. جامعه‌ی بین‌المللی همچنین باید تمام توان خود را به کار بندد تا همه‌ی مردمان دارای سرزمین شوند و در موجودیت و عملکرد خود در امور داخلی مستقل باشند، و اینکه افراد یک ملت در بهره‌مندی از ثروت‌های کشور خود در اولویت باشند. برای آنکه سرزمینی در اختیار ساکنین اصلی آن قرار گیرد و آنان بتوانند سرنوشت کشور خود را رقم زنند، جامعه‌ی بین‌المللی و نیز حاکمان ملت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی باید ضمن رعایت قوانین بین‌المللی، هرچه بیشتر در رشد همه جانبه‌ی مردمان بومی بکوشند. این امری است مرتبط با اخلاق، اتحاد و همبستگی که هیچ کس نباید از زیر آن شانه خالی کند.

به باور من آزادی دینی مرکز ثقل دفاع از جهان شمولیِ حقوق بنیادین بشر است. پاپ ژان پل دوم آزادی دینی را امری اساسی برای ایجاد گفتگویی حقیقی در سطح جهانی درباره‌ی آینده‌ی انسانیت می‌دانست. اعلامیه‌ی شورای واتیکان با عنوان کرامت انسانی[2] نقش مهمی در قدرت اجتماعی کلیسا در زمینه‌ی دمکراسی دارد؛ اعلامیه‌ای که پاپ آن را طی سه مکتوب خطاب به تمام اسقف‌های کاتولیک در سراسر جهان ارسال کرد سنتسیوم انوس[3] (۱۹۹۱)، وریتاتیس سپلندور[4] (۱۹۹۳) و اوانجلیوم ویتا[5] (۱۹۹۵). چرا اعلامیه‌ی کرامت انسانی جایگاهی چنین بااهمیت در اندیشه‌ی ژان پل دوم داشت؟ بی‌تردید بدین دلیل که اعلامیه‌ی مذکور منعکس کننده‌ی مفاهیم تعیین‌کننده در انسان‌شناسیِ اوست. اگر دین در طبیعتِ آدمی است پس حکومت باید آن را به‌رسمیت بشناسد. قرنی که به پایان رسید اندیشه‌ی سستی درباره‌ی آدمی داشت؛ انسان‌گراییِ مسیحیِ ژان پل دوم و تمام دستگاه کلیسا، ارائه کننده‌ی تصویری از آدمی است که می‌تواند، با لطف پروردگار، تمدنی شایسته‌ی موجودات انسانی، منطبق بر سیمای خداوند، بنا کند. برای آنکه منظورم را بهتر بیان کنم، باید نخست ضمن اشاره‌ای مختصر به «نسل‌های» حقوق بشر، مراحل طی‌شده‌ی این راه طولانی را که به مرحله‌ی کنونی یعنی «حقوق اشباع نشدنی»[6] انجامیده است، بیان کنم.

نسل اول حقوق مربوط به آزادی‌هاست که «حقوق منفی» نیز نامیده می‌شوند و ریشه در دکترین‌های طبیعت‌گرای لاک و روسو دارند این دسته از حقوق در پی عدم دخالت حکومت در برخی حوزه‌های مربوط به آزادی فردی است (آزادی بیان، حق حیات و به طور کلی آزادی‌های سیاسی).

نسل دوم عبارت از حقوق اقتصادی و اجتماعی است، یا «حقوق بالفعل[7]» که طی قرن بیستم به واسطه‌ی قوانین اساسیِ پس از جنگ جهانی و منشورهای بین‌المللی مطرح شد. از دهه‌ی ۱۹۷۰ شاهد پیدایش نسل سوم هستیم، که در برگیرنده‌ی حق بر صلح، حق بر حفاظت از محیط زیست و میراث مشترک بشریت، و همچنین حق فرد و خانواده بر داشتن شرایط لازم برای رشد است. برخی از نویسندگان از نسل چهارم سخن می‌گویند، نسلی که به حقوق مربوط به جامعه‌ی برخوردار از فناوری می‌پردازد، حقوق مربوط به بدست آوردن، پردازش و انتشار داده‌ها به مدد فنون نوین. لذا چنین به نظر می‌رسد که با گذر از دیدگاهی فرد‌محور (حقوق نسل اول) به دیدگاهی جمع‌گرا (حقوق نسل دوم) و در نهایت به دیدگاهی بشردوستانه (حقوق نسل سوم) رسیده‌ایم.

ویژگی خاص حقوق بنیادین بشر آن است که هنگامی که وضع می‌گردند، به طور خودکار و همزمان تکالیفی را به وجود می‌‌آورند، یعنی تکلیف و الزام به اینکه اجازه داده شود تا دیگر شهروندان هم از همان حقوق برخوردار شوند. این امر در مورد بخش‌های کوچک‌تر حقوق صادق نیست، بخش‌هایی که توسط قانون ایجاد شده و توسط قانونی دیگر با همان مرتبه از اعتبار، قابل نسخ است. لذا می‌توان گفت که این تعمیم افراط‌گونه‌ی حقوق به فهرستِ آن‌ دسته از حقوقی که از پیش مدون شده‌اند به‌خودی‌خود پدیده‌ای خطرناک است، چراکه بدین ترتیب تکالیف جدیدی به وجود می‌آیند و حوزه‌ی آزادی افراد محدود می‌شود. اما همه‌ی این‌ها مستلزم حرکت به سوی حقوق «اشباع‌نشدنی» است، که در پی افزودن مجموعه‌ای بلند بالا از خواسته‌ها به فهرستی بی‌پایان است، و حقوق را صرفا بدین جهت مشروع می‌داند که چندین شخص یا گروهِ کمابیش موجه آن را مطالبه کرده‌اند.

پیوس دوازدهم[8] در پیام رادیویی خود به مناسبت نوئل ۱۹۴۲، به زبان حقوق بشر سخن گفت، اما با لحنی تازه؛ پرداختن به شخص با نگاه به وضعیتش، روابط خانوادگی- شغلی‌اش و نیز میهنش امری تازه بود. در بحبوحه‌ی جنگ، جنگی به واقع جهنمی، پاپ خواهان عدالت برای انسان‌هایی است که نابود شده‌اند. او کرامت اشخاص و حقوق آن‌ها را ارج می‌نهد حق حیات، حق حیاتِ بدن‌های شکنجه‌شده و اندیشه‌های سرکوب‌شده، و نیز حق داشتن شرایط یک زندگی شایسته در آنچه به آموزش، کار و ازدواج مربوط است. همین پیام ساده ما را به چیزی فراتر از آزادی‌ها و حق انتزاعیِ سوژه، مطابق اندیشه‌های فردگرایانه‌ی سال ۱۷۸۹ که همچنان در فهرست‌های مختلف از حقوق بشر مستتر هستند، رهنمون می‌گردد. چراکه پیوس دوازدهم در پیام خود چنین اعلام می‌دارد «شخص غایت و بنیان اجتماع است.»

شخص انسانی غایت است، اما نه غایتی منفک او موجودی نیست که به‌خودی‌خود و به تنهایی وجود داشته باشد، او خدا نیست. تمام آدمیان در وابستگی به یک مادر و نیز به نظم کیهانی متولد می‌شوند. این شاه بیت دکترین حقوق بنیادینی است که ژانِ بیست و سوم[9] از پیوس دوازدهم وام می‌گیرد.

«سخن گفتن از حقوق بشر، همانا صحه نهادن بر خیر مشترک بشریت است، و نیز تلاش برای ساختن جامعه‌ای برادرانه و دنیایی است که در آن هر کس همچون خویشاوند و برادر خویش دوست داشته شود و مورد یاری قرار گیرد.[10]» به باور من، برای پیگیریِ این امر، توجه به آنچه کاردینالِ وقت، ژوزف راتزینگر[11]، در گفتگوی خود با هابرماس مطرح کرد بسیار حائز اهمیت و سودمند است «عصر مدرن میراث مشترکی از عناصر هنجاری یکسانی را در قالب اعلامیه‌های مختلف حقوق بشری و با فروکاستن به خواستِ اکثریت صورت‌بندی کرد. در چهارچوب آگاهیِ معاصر، می‌توان به نوعی بداهت ذاتی این ارزش‌ها را پذیرفت؛ با این حال، حتی چنین چشم پوشی‌ای که خود مستلزم بررسی است، سرشتی فلسفی دارد.

در مقام آخرین عنصر حقوق طبیعی که دست‌کم در عصر مدرن سعی دارد تا حد ممکن عقلانی باشد، صرفا حقوق بشر باقی می‌ماند. حقوق بشر را بدون پذیرفتن اینکه انسان به ماهو انسان، به صرف تعلقش به گونه‌ی انسانی، موضوع حقوق است، و اینکه وجودش حاوی ارزش‌ها و قواعدی است که باید شناسایی شوند، نه آنکه ابداع گردند، نمی‌توان فهم کرد. شاید امروزه باید نظریه‌ی حقوق بشر را با دکترین تکالیف و محدودیت‌های بشر درآمیخت، و این امر می‌تواند به طرح دوباره‌ی این پرسش کمک کند که آیا نمی‌توان برای آدمی و هستی او در این دنیا دلیلی طبیعی و لذا حقوقی عقلانی قائل شد. چنین گفتمانی امروزه باید بر بستری میان فرهنگی درک و اجرا گردد. این امر نزد مسیحیان، بحث آفرینش و آفریننده را پیش می‌کشد. در دنیای هند با مفهوم دارما[12]، یعنی قانون درونی موجودات، و در سنت چینی با ایده‌ی نظم آسمانی مرتبط خواهد بود.[13]»

یونسکو، با هدف خدمت به ایجاد یکپارچگی اجتماعی و صلح میان ملت‌ها، بخش مربوط به فرهنگ را بنیان نهاد، بخشی که وظیفه‌ی اصلی‌اش برجسته کردن اهمیت مراودات و گفتگو میان فرهنگ‌هاست، تا بدین ترتیب شاهد نزدیکی فرهنگ‌ها، ایجاد فرهنگی صلح‌محور، و تقویت نقش فرهنگ در امر توسعه باشیم.

از نگاه یونسکو، فرهنگ باید به صورت مجموعه‌ای از ویژگی‌های خاص معنوی و مادی، عقلی و احساسی که معرف یک جامعه یا گروه اجتماعی است، در نظر گرفته شود؛ و فرهنگ علاوه بر هنر و ادبیات، در برگیرنده‌ی شیوه‌های زندگی، روش‌های زیستن در کنار یکدیگر، نظام‌های ارزشی، سنت‌ها و باورهاست.

ژان پل دوم در نطقی که ۲ ژوئن ۱۹۸۰ در یونسکو ایراد کرد، چنین بیان داشت «بشریت در تمامیت خود در فرهنگ بروز می‌یابد.» چنانکه امروزه سخن گفتن از فرهنگ به معنای مواجهه با تمامی مشکلات به شیوه‌ای عمیقاً انسانی است. وی افزود «آدمی به یمن فرهنگ، زندگانی‌ای به واقع انسانی دارد»، «آدمی به یمن فرهنگ، انسان‌تر می‌شود[14] بالنده می‌شود».

دوران گفتگو و نزدیکی فرهنگ‌ها که درآن به سر می‌بریم را با سه همکاری کمتر شناخته‌ی شده‌ای که یونسکو شصت و پنج سال پیش درست پس از شکل‌گیری‌اش بدان مبادرت ورزید (طی سال های ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲)، بهتر می‌توان شناخت؛ این همکاری‌ها درباره‌ی بنیان‌های فلسفی حقوق بشر، فرهنگ‌ها، روابط میان تمدن‌ها، و روابط فلسفی و فرهنگی میان شرق و غرب بود. همانطور که ژوزف یعقوب در مقدمه‌ی خود می‌نویسد «اگر این سه دستاورد فکریِ یونسکو را برگزیدیم، به این دلیل است که موضوع محوری همه‌ی آن‌ها انسان‌گرایی است.»

برجستگی اثر حاضر در آشکار کردن و ارزش بخشیدن به وجوهی از انسان‌گرایی، برآمده از فرهنگ‌ها، ادیان و قاره‌های متعدد، و در بستری از تنوع رویکردها و دیدگاه‌هاست. نتیجه‌ی این کار، به باور نویسنده، گشاینده‌ی چشم‌اندازه‌ای عینی برای آینده است. ژوزف یعقوب برای توصیف این انسان‌گرایی، به مثالی عینی می‌پردازد، یعنی بین‌النهرین باستانی و سریانی، و سهم آن را در گفتگوی ادیان و فرهنگ‌ها بیان می‌کند.

لذا بسیار سودمند است که امروزه نمودهای فکری، جغرافیایی و تاریخیِ انسان‌گرایی را بسط دهیم، سایر منابع آن را نیز ادغام کنیم و آن را به مفهومِ راهنمایِ توسعه بدل سازیم.

 

اسقف فرانچسکو فولو[15]

ناظر دائم سریر مقدس در یونسکو


[1]. حوزه‌ی اسقف نشین شهر واتیکان. م.

[2]. Dignitatis humanae

[3]. Centesium annus

[4]. Veritatis splendor

[5]. Evangelium vitae

[6]. Droits «insatiables» 

[7]. «droits actifs»

[8]. پیوس دوازدهم، پاپ کلیسای کاتولیک از ۱۹۳۹-۱۹۵۸. م.

[9]. Jean XXIII

[10]. PAUL VI, Conférence de l’ONU sur les droits de l’homme, 15 avril 1968.

[11]. ژوزف آلویس راتسینگر (پاپ بندیکت شانزدهم) که پیش از رسیدن به مقام پاپ کاردینال بود.م.

[12]. Dharma

[13]. Joseph RATZINGER, Jürgen HABERMAS, Raison et foi, échange réciproque poir une éthique commune, Munich, 19 janvier 2004.

[14]. Grâce à la culture l’homme devient plus homme…

در این عبارت واژه‌ی homme برای روان‌تر شدن ترجمه‌ی فارسی، بار نخست به آدمی و بار دوم به انسان ترجمه شده است. م.

[15]. Mgr Francesco Follo


[1]. Joseph YACOUB, Réécrire la Déclaration des droits de l'homme, Desclée De Brouwer, Paris, 1998 ; réédité et mis à jour en 2008.

[2]. Joseph YACOUB, Les droits de l’homme sont-ils exportables?: géopolitique d’un universalisme, Éditions Ellipses, Paris, décembre 2004.

نظر دهید

گزارش